یــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــدا
نه در دانه ای از شن
نه در گل های وحشی
نه در خورشید سوزان
نه در هق هق باران
ذره ای فراموشی نیست _
تو _
هماره به یاد می آیی
و اکنونم را در گذشته ای تاریک حل میکنی
نه در دانه ی شن
نه در گل های وحشی
ذره ای فراموشی نیست
بارن _ ای کاش فراموشی
هنوز وقتی که باران می بارد
برای تو می گریم
و شب _
عمیق تر و بی رحم تر می شود
هنوز در خیابانهای مه آلود
چشمان تو را می جویم
و شب_
عمیق تر و بی رحم تر می شود
آسمان کوتاه است
و هیچ چیز تسلایم نمی دهد
جز اندکی فراموشی
که سال هاست بر روی لبان تو خفته
و چون ستاره ای در شب بارانی ناپیدا و دور دست است
... و بـاران را پایانی نیست.
بیدار شو
من _
تنها رویای توام
غریب و گمشده
چون تک گل وحشی
در انتهای دره ی خواب ها...
یــــــــــــلــــــــدا می دانم
بی گمان مرا روزی از یاد خواهی برد،میدانم
غافل از اینکه من در تمام لحظاتت نفس میکشم
و تو را می ستایم،مرا از یادخواهی برد
اما هرگز نخواهی توانست فراموشم کنی،
هرگز ...
من دنیای تو ام ،همه دنیای تو،
ذرات بی شکل و نامرئی وجودت.
همه هستی ات...