یــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــدا
1 تو چه زیبایی!
ای اندوه گین ترین خورشید زمان
تو چه زیبایی !!
پریشان من _
و صدایت چه صلابت دردناکی دارد
آن گاه که از انسان می خوانی _
2 انسان_ همچنان که خورشید تنهاست
و این _ هر دو هم آواز عتیق
با آوازهای زیبا و تلخشان
رو سوی جاده ناکجا دارند
3 دختر وحشی زمانی _
تو _
خورشید افسونگر
فریبا و خدای گونه
تنها به پای بازی نگاه توست_
که می توان_ مرگ را بی هراس خوش آمد گفت
و _
فریب دردناک جهان را تاب آورد
4 تو تنها سایه گیر دنج خلوت ذهن منی
به گاه غروب _
چون بر فراز شهرم_
جام از می ناب پر می کنی
پیاله به پیاله ی ابرهای دلبند می زنی
5 تو ای خورشید مفتون
در درون گداخته ی تو
تنها _ انسان می یابد
دهشت بارترین _
تقدیر جاودانه ی تنهایی اش.
6 تو را
افسونگری تنها می خوانم
و آن گاه که غمگینی
سردترین خورشید زمینی
وآن گاه که از عشق می خوانی
ژرف ترین خورشید زمانی